چقدر سیمین ها می توانند متفاوت باشند
وقتی
یکی شان می خواهد همه چیز را بگذارد و برود حتی
نادرش را و شاید حتی تنها دختر دردانه اش را.
و
یکی شان سال هاست که خواسته همه چیز را دودستی
نگاه دارد همان گونه که بوده و هیج جا هم نرود حتی وقتی دیگر جلال اش چهره در خاک
کشیده باشد و پیش او نباشد تا ابد.
چقدر سیمین ها می توانند گوناگون باشند
وقتی
یکی شان جایزه ی جهانی اسکارش را برای جدایی از
دستان توانمند یک مخلوق زیبا می گیرد.
و
دیگری جایزه ی سال ها صبوری و وفاداری اش را از
دستان توانای خالق زیبایی ها.
چقدر سیمین ها می توانند دیگرگون باشند
وقتی ، آنکه ساز جدایی می زند ، باشکوه ، بازمی گردد.
و آنکه هوای ماندن در سر دارد ، در سکوت ، بال می
گشاید و آرام می رود.
و
چقدر همه ی سیمین ها ، می توانند دوست داشتنی
باشند
وقتی همه شان ، در ردای سفید ، تنها یک معنا را
هجی می کنند :
صلح ، آرامش.........
* دوری که در آمدن و رفتن ماست
او را نه نهایت
نه بدایت پیداست
کس می نزند دمی
در این معنی راست
کاین آمدن از
کجا و رفتن به کجاست؟
" خیام "
۲ نظر:
قشنگ و هوشمندانه.
متشکر
سلام
از طریق وبلاگ((پیر فرزانه)) با شما آشنا شدم و بلافاصله هم گذاشتم در وبلاگم.
از سادگی و روراستی نوشتههایتان لذت بردم.
و یک سوال: چرا نمیتوانم وبلاگهایی پیدا کنم که نویسندگان میانسال به بالا داشته باشند و ضمنا مرد باشند؟
شاید در میان مردان بزرگسال این نوشتن کار ناپسندی باشد، شایدهم موضوعی برای نوشتن ندارند و من یکی، استثنا باشم.
اگر سراغ داشتید خواهش میکنم به من هم اطلاع بدهید.
موفق و شاد باشید.
ارسال یک نظر