۱۳۹۲ شهریور ۱۷, یکشنبه

گام به گام به پیش ....

همیشه آخر بحث ما به این جا ختم می شود که او بگوید : اگراین خانوم ها کمی رعایت می کردند و بیشتر ازاین که هست پیش نمی رفتند، کار به اینجاها نمی کشید. و من بگویم : اگر خانوم ها می خواستند این ملاحظات را بکنند الان همه ی ما یک چادرعربی سرمان بود و یک برقع افغانی روی صورت مان.
او معتقد است که وقتی از حدّ  می گذرد و شورش درمی آید ، عکس العمل ها  تر و خشک را با هم می سوزاند.
و من معترضم که حدّ را چه کسی تعریف می کند و میزان شوری را با کدام حس چشایی می چشند؟
دیروزکه بی هیچ نگاه مزاحم ارشادی وهیچ دلهره ای از تذکر، با یک مانتو کوتاه رنگی و یک شال گلدار، والبته یک شلوارِ گَل وگشاد تابستانی، توی میدان ونک جولان می دادیم به او گفتم : خدا پدر ساپورت پوش ها را بیامرزد که مرز نگاه های ممنوعه را از حدّ ما به شوری خود رسانده اند. 
خدا واقعا روح پدرشان را قرین رحمت کند.

۱ نظر:

بی تا گفت...

خیلی خیلی موافقم با تو.