همیشه آخر بحث ما به این جا ختم می شود
که او بگوید : اگراین خانوم ها کمی رعایت می کردند و بیشتر ازاین که هست پیش
نمی رفتند، کار به اینجاها نمی کشید. و من بگویم : اگر خانوم ها می خواستند این
ملاحظات را بکنند الان همه ی ما یک چادرعربی سرمان بود و یک برقع افغانی روی صورت
مان.
او معتقد است که وقتی از حدّ می گذرد و
شورش درمی آید ، عکس العمل ها تر و خشک را با هم می سوزاند.
و من معترضم که حدّ را چه کسی تعریف می کند و
میزان شوری را با کدام حس چشایی می چشند؟
دیروزکه
بی هیچ نگاه مزاحم ارشادی وهیچ دلهره ای از تذکر، با یک مانتو کوتاه رنگی و یک شال
گلدار، والبته یک شلوارِ گَل وگشاد تابستانی، توی میدان ونک جولان می دادیم به او
گفتم : خدا پدر ساپورت پوش ها را بیامرزد که مرز نگاه های ممنوعه را از حدّ ما به
شوری خود رسانده اند.
خدا واقعا روح پدرشان را قرین رحمت کند.
خدا واقعا روح پدرشان را قرین رحمت کند.
۱ نظر:
خیلی خیلی موافقم با تو.
ارسال یک نظر