یادش بخیر، با یکی از بچه ها رفتیم سینما فلسطین برای
تماشای فیلم " شاید وقتی دیگر" بهرام بیضایی. زمان فیلم بیشتر از فیلم
های دیگر بود و بیست دقیقه ای دیرتر از ساعت 10 که درِ خوابگاه را می بستند
رسیدیم. زنگ را که زدیم آقای عسگری، نگهبان غرغروی مان، با دلخوری در را باز کرد.
مجال اعتراض ندادیم و آنقدر آخ و واویلا از ویروس تازه ای که آمده و دل و روده را
به هم می ریزد و ترافیک لعنتی و ... راه انداختیم که دلش کباب شد و آن چنان دلسوزی
کرد که خودمان هم یک آن باور کردیم درمانگاه سر خیابان قیامت بوده و جای سوزن انداختن
نداشته !!!!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر