چهارشنبه هفته گذشته که فرم اتوماسیونی مرخصی را پر کردم و فرستادم توی کارتابل مدیر، خودم هم به پیوست روانه شدم سمت اتاقش، تا هم اطلاع دهم کارتابل یک وسیله ی تزئینی برای پُز دادن نیست و مشاهده اش می کنند، و برای محکم کاری ، نبودنم را به عرض مبارکش برسانم، و هم التماس دعا داشته باشم که در این یک هفته ای که نیستم برای ارتقاء سیستم من که جان می کند تا جانش بالا بیاید، اقدام مقتضی معمول بفرماید.
بی آن که بداند به کدام یک از سواحل بی نظیر و رویایی می روم ، آرزوی سفری خوش برایم کرد و با لبخندی به پهنای صورت گفت : خیالت بابت کامپیوترت راحت. تا برگردی آن چنان ارتقایی پیدا کرده که مثل جت فایل هایت را می برد تا فضا.
امروز بعد از تقریبا ده روز مشرف شده ام شرکت و اول وقت رفته ام سراغ سیستم.
کامپیوتر نازنین گوشه ی اتاق مدیریت شبکه مان جا خوش کرده و آقای مدیر ساعت نه و نیم صبح می فرمایند که کارشناس مربوطه شان هنوز نیامده ، البته دیرنکرده چون ساعت کار در ماه مبارک شده 9 صبح.
ساعت 10 کارشناس گرامی با آرامشی مثال نزدنی می فرمایند: دیدم این سیستم را آورده اند و گذاشته اند این گوشه ها ، اما نفهمیدم باید چکارش کنم. حالا مشکلش چیه؟؟؟
کاش به جای این همه پنجره دور تا دور شرکت، یک چند تایی دیوار این دور و برها بود برای سرکوبیدن.
می گویم : آقای محترم، من یک هفته نبودم، امروز هم که آمده ام کامپیوتر ندارم. دولت هم که شده الکترونیکی و تمام کارها هم که شده اتوماسیونی، از تقاضای خودکار برای نوشتن تا قند برای همراهی با چای هم که باید ثبت شود، حالا من چه کار باید بکنم؟
با خونسردی وصف ناشدنی می گوید: دو سه روزه کارش را انجام می دهم. نگران نباشید ماه رمضان است، کسی حال کارکردن ندارد، مشکلی پیش نمی آید.
از کافرستانی بیایی که لحظه لحظه ی نفس کشیدنت هم روی برنامه و حساب و کتاب باشد، و بعد بیفتی گیر این دولت الکترونیک روزه برده. ای خدا، خودت به ما رحم کن با این مستحبات و واجباتت.
۱ نظر:
سلام
اول که رفتم سر کار از این بی تفاوتی مکاران گیج می شدم. به من گفته میشد که من هم عادت میکنم و مثل بقیه خواهم شد.
سی سال گذشت و شرایط همانطور است که بود و من هنوز هم گیح میشوم و هنوز منتظرم که روزی مقل بقیه بشوم!
ارسال یک نظر