گفتند اجازه دهید همین جا با احترام تمام به خاک بسپاریمش.
پنداشتیم مانند تمام ایرانی های غریب که آرزومند آغوش گرم مام میهن هستند، بیایند بهتر است و گفتیم : نه ، لطف کنید ترتیب انتقال شان را فراهم آورید . می خواهیم در خاک پر مهر وطن آرام بگیرند.
گفتند: هزینه !؟ زمان !؟
گفتیم : می پردازیم . به انتظار می نشینیم .
گفتند: خیلی سنگین است . خیلی سخت است .
گفتیم : خاک پر بهای این مرز و بوم به همه ی این ها می ارزد.
دوستی غریبه تر از هزار غریبه ، ردای آشنایی به تن کرد و با بار مسئولیتی سنگین بر دوش، پیگیری کارها را به عهده گرفت در آن دیار غربت و گزارش لحظه به لحظه به ما داد در این دیار آشنا، و الحق والانصاف کاری کرد کارستان که حتی برادر و خواهر هم در حقش نه می توانستند و نه می کردند.
انتظار 20 روزه طولانی شد به علت تقارن ایام با تعطیلات ژانویه و شب سال نو میلادی . 5 روز تاخیر را می شد به جان خرید که شب عیدشان بود و میلاد مسیح بزرگوار. شنبه ها و یکشنبه هاشان هم مزید بر علت تاخیر شد که در عوض ما هم بسیار از این پنج شنبه ها و جمعه ها داشتیم و داریم .
کارها به روال پیش می رفت تا دو روز پیش که تمام مدارک آماده شده بوده برای ارسال به حافظ منافع (کدام منافع ؟؟؟؟ خدا می داند!!!) یکی گفته: اصلا نمی شود. چون محموله روانه ی ایران است و ایران مشمول تحریم های سفت و سخت در این ایام ، نمی توان متوفی را راهی کرد.
دوست نازنین عزم جزم کرده و با یک جفت کفش آهنین بر پای ماوس رایانه ، اینترنت را زیر و رو کرده برای یک تبصره از یک ماده واحده . هرچه بیش گشته کمتر یافت شده نص صریحی از قانون .
فرموده: نیست گشته ایم ما. چنین تحریمِ آرزویی در مخیله ی هیچ قانونگذاری نه آمده و نه بر جریده ای ثبت شده.
گفته اند : قانون بیاور که منعی نیست . نبوده جوابگوی ما نمی تواند باشد.
القصه ، نهایت ، استدلال ها کارساز شده و ظاهرا کار به روال پیش می رود.
بعد از یک ماه بغض و اشک و دل تنگی، با لبخندی محو بر لب ها از اتاق می آید بیرون و می گوید : آمریکا پیکر بی جان مادرم را تحریم کرده !!! اسم ما هم رفت در لیست خاندان آدم های مهم هسته ای ، البته بعد از فوت!!!
می گویم : بی مزه ! این هم شد شوخی ؟
می گوید: شوخی که نبوده ، کاملا هم جدی بوده. که خوشبختانه مشکل رفع شده. اما فکر می کنی وقتی آقای اوباما زیر آن برگه های تحریم را امضا می کرده ، حتی برای یک لحظه، هیچ فکر کرده به آرزوهای دور و دراز ایرانیان مقیم غربتی که بعد از مرگ هم حسرت آرمیدن در خاک پاک وطن دارند؟
و من با خود فکر می کنم مگر در طول تمام این سال ها، اصلا کسی هم بوده که فکر کند به آرزوها و حسرت ها ی زیستن و مردن و آرمیدن ایرانی ها ، چه در این سوی آب ها ، چه آن سوی دریاها !!!؟؟؟
۳ نظر:
واقعيت تلخيه
كه هيچكس به ما فكر نكرده و آرزوهاي ما
من يه مهندس 27 ساله ام
تو اين سال ها بسيار تلاش كرده ام
از بهترين دانشگاه و بهترين رشته و...
اما بدبختانه دقيقا تمام آرزوهايم تحريم شده. و الان بايد دنبال راهي باشم كه كوله بارم را جمع كنم و جاي ديگري براي آرزوهايم پيدا كنم
كشور ديگر
خاك ديگر
دنياي بي رحمي داريم
اما ما خودمان بي رحمي در حق خودمان را شروع كرديم....
تحریم همون جنگه ولی بی سر و صداست ! اونایی که تحریم می کنن دلشون واسه آدمای بی گناهی که دارن تو کشورای جهان سومی زندگی می کنن ، نمی سوزه ، نمی گن حقوق بشر داره با این تحریما زیر و رو می شه ! چقدر آدما که بخاطر نرسیدن دارو و گرونی و گرون شدن خدمات درمانی جونشونو از دست می دن ، ولی صدای هیچ کس در نمیاد !
کسی که کلا به ما فکر نمی کنه. ما وجودمان تحریم شده است. آرزوها و گذشته و حال و آینده. حتی آدمیتمان هم تحریم شده...
ارسال یک نظر