سوار ون می شوم، دختر بیست و پنج شش ساله ای می نشیند کنارم. بیست دقیقه ای طول می کشد که ظرفیت ون تکمیل شده و راه بیفتد. راننده که گویی می خواهد زمان از دست داده را با پرواز جبران کند، پا می گذارد روی گاز و با سرعت هرچه تمام تر سرازیر می شود توی بزرگراه. نیمه های راه دخترک یک دوهزار تومانی می دهد دست راننده به عنوان کرایه. راننده با همان سرعتی که می تازد، حواسش را از خیابان پرت می کند سمت پول های صد و دویست و پانصد تومانی داخل جعبه ی کنار دستش برای پس دادن مابقی پول کرایه ی دخترک.
مسافر پشت سری مان با لحنی متین و مودب به دختر می گوید : وقتی وسط راه کرایه را می دهید حواس راننده پرت می شود و ممکن است تصادف کند.
و دخترک هم محترمانه می گوید : آخه ، یه کم جلوتر پیاده می شم.
دخترهنگام پیاده شدن، رو به پسرمسافر می کند و می گوید : حقّ با شما بود. و رو به همه ی مسافران می گوید : عذر می خواهم.
چقدر خوب است که هنوز مسافرهایی پیدا می شوند که برای اشتباهات رخ داده محترمانه تذکر دهند و چقدر خوب است هنوز پیدا می شوند انسان هایی که برای اشتباه خود حتی ناخواسته عذرخواهی کنند.
خوشحالم از این که هنوز چنین آدم هایی پیدا می شوند در این شهر.
خوشحالم وبا خودم فکر می کنم حقّ را به دیگران دادن وعذرخواهی کردن هم این روزها خیلی جسارت می خواهد ، کاش کمی هم مسئولین ما جسور بودند در این روزهای وحشتناک.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر