تاریخ
را که ورق می زنی درمی یابی هر دوره ای ارزش های برجسته ای را یدک می
کشد که آن قَدَر، قدر و قیمت دارند که لاپوشانی کنند مذمومی را اگر بوده باشد
در آن دوران.
اسم
کورش که می آید، منشور باستانی نقش می بندد بر پرده ی چشم هایت و پیام های
صلح و دوستی و برابری و عدالت و حق خواهی دلت را می لرزاند از آن همه ادراک.
داریوش
بزرگ ، نظم ساتراپ را به رخ می کشد و قوانین دیوانی.
نام
سامانیان وغزنویان و سلجوقیان ، تو را به شعر وامی دارد و نفس تازه می کنی با بوی
جوی مولیانِ رودکی و دل قوی می داری با شاهکارنامه ی فردوسی و خاطرت نازک می
شود با مهربانی های سعدی و دهان شیرین می کنی با لبِ لعلِ حافظ .
صفویان
می شوند یادآور معماری اسلامی و آبادانی شهرها و چاپار و کاروانسرا.
زندیه
، وکیل الرعایا را به دادت می رساند و شیراز را به رخ.
افشار
هرچند خونریز و خونخوار، دریای نور و کوه نور را دو دستی تقدیم می کند به خزانه ی
دارایی هایت.
قاجار
هرچند مذموم وعیاش، اما به دلیل همان عشرت طلبی و خوشگذرانی پادشاهانش، ناخواسته و
ناگزیر، می شود مسبب گشایش دریچه ای تازه از جهان به روی مردمان عامی و بیسواد آن
روزگار، به واسطه ی سفرهای فرنگ و سینماتوگراف و عکاس باشی و شاهزادگان تحصیلکرده
در فرانس و می رسد به اصلاحات امیرکبیر و اعلانات مشروطه.
پهلوی
خوب یا بد، مستبد یا ملایم ، گامی است به سوی مدرنیته حتی اگر زیر ساخت هایش آن
چنان آماده نبوده باشد که در نهایت منجر شود به فروپاشی.
فکر
می کنید فردا روزی که تاریخ امروز ورق می خورد ، از چه یاد خواهد شد؟
حماسه
ی مرغ یا اشکنه ی پیاز؟؟؟
۱ نظر:
شاید هم همین اشکنه پایان کار باشه !!!!
ارسال یک نظر