جعبه شیرینی را می گیرد مقابل ام و با خنده می گوید : بردار ، خرمشهر آزاد شده.
شیرینی دانمارکی تازه و داغ را گاز می زنم و می گویم : امیدوارم تمام سرزمین های اشغالی به زودی آزاد شوند.
لبش را ور می چیند و می گوید : آره واقعا، این فلسطینی های بیچاره گناه دارند.
نگاهش می کنم و می گویم : منظورم
ایران بود.
۲ نظر:
آخرش با این حرفا، از کار بیکار میشیا...
حرف رو پیش کسی بگو که حداقل راه شنیدنش باز باشه...
زاد میشه. فقط تا ازادی این میله ها از میان چشمانمان خواهد گذشت.
ارسال یک نظر