۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۴, یکشنبه

بالاخره کدامیک خوب است ؟؟؟

دختر و پسر جمع شده اند دورِ هم  و دارند از انواع  و اقسام مشروبات الکلی که تا حالا مصرف کرده اند برای هم تعریف می کنند و از اینکه کدام یکی شان اصیل تر است و کدام شان مزه اش گس تر است، دست سازهایش چگونه باید باشد و کارگاهی هایش چه مزه ای.
یک جورهایی مجلس روکم کنی است ویک جورهایی ناخواسته دارند تجربیات خود را به رخ همدیگر می کشند واینکه با همین سن نسبتا پایین،چقدر تبحر دارذد در شناخت شراب وکدام شان حرفه ای ترند درخوردن آن، و کم کم صداهاشان با شور و هیجان می رود بالا در بیان آمار بدمستی هاشان و کار می کشد به خاطرات دبیرستان و خوابگاه دانشجویی و خاطرات دور زدن مسئولین و خام کردن مامورین و زرنگی یکی که چطور رنگ می کرده نماینده ی هالوی امور دانشجویی را  و دیگری که رکورددار مستی بوده است و آن یکی که بی وقفه شرابخواری می کرده است شب های امتحان و نمره هایش هم عالی می شده در آن مواقع و .....
می گویم : چند سال پیش که خواهرم آمده بود ایران، از اینکه شیشه های آب ِ توی یخچالِ خانه ی تقریبا بیش از نیمی از فامیل که تعداد زیادی شان هم در تمام عمرشان حتی یک بار هم لب به مشروب نزده اند، شیشه های رنگی اَبسلوت است، به شدت عصبانی بود و با اعتراض از من می پرسید : چرا در ایران این کار را می کنند؟ و در مقابل پاسخ خونسردانه ی من که می گفتم : خُب ، شیشه هایش خوشگل است و فقط برای قشنگی این کار را می کنند ، عصبی و تقریبا با داد می گفت : یعنی چه ؟ مگر هر چیزی قشنگ باشد باید در یخچال گذاشت ؟ و به شدت نگران پسرک 8 ساله ی بزرگ شده در آمریکایش بود که در مورد خانواده ی مادری اش چه فکرهایی خواهد کرد.
حرفم تمام نشده ، شروع کرده اند از روش تربیتی آمریکا داد سخن دادن و این که چقدر خوب آنها با آموزش صحیح توانسته اند آمار سیگاری ها را پایین بیاورند و با تبلیغات درست ، مضرات نوشیدن مشروبات الکلی را در ذهن کودکان شان نهادینه کرده اند و با همین شیوه ها ، آن جا هر کسی در هر سنی سراغ هر چیزی نمی رود و خیلی چیزها حریم دارد و خیلی کارها جرم محسوب می شود و چه و چه ... 
و اینکه اینجا مملکت صاحب ندارد و هیچکس به این چیزها اهمیتی نمی دهد و همه ی بدبختی ها ی ما از حکومت است و .........
حالا مسابقه جدیدی شروع شده است از بیان تجربیاتی در خصوص حفظ  قانون و حرمت حریم ورعایت اصول و اعتقاد قلبی به مبانی و غیره در اقصی نقاط دنیا از استرالیا تا آمریکا، که هر کدام از همان آدم ها یا خود به چشم دیده اند ویا از دیگران شنیده و نقل قول می کنند. 
در سکوت خود به تماشا می نشینم ودراین فضای به شدت جوگیروجو زده، فقط  به این فکر می کنم که  راستی ما ایرانی ها دیگر چه جور موجوداتی هستیم؟ 

۱ نظر:

صادق گفت...

سلام
من فکر می‌کنم که نسل جوان ما تازه شروع کرده به ِپرسش‌های واقعی از دنیای غیر واقعی که سال‌هاست تلاش شده برایش بسازند و به‌خوردش بدهند.
طبیعی است که خیلی اوقات هم چون کشتی بی لنگر پیج و تاب بخورند.