عکسِ کودکی هایم را اسکن کرده و با نرم افزاری مخصوص ، قطعه
قطعه اش کرده مانند تکه های یک پازل . همه ی تکه ها را به هم ریخته و با وسواس شروع کرده
به دوباره چیدن. یکی از قطعات را جابه جا گذاشته، حالا من مانده ام و دماغی که
نوک ندارد.
می خندد و می گوید : مامان ، فکرش را بکن خدا می
خواست این جوری بنده هایش را بیافریند . کلی گوش و چشم و زبان جا می ماند و کلی تکه های بی ربط اضافی می ماند روی دستش . چه خوب که این طور نبوده .
فکری می کنم و می گویم : البته این روزها با دیدن بعضی ها که تکه های روی
شان پُر فراوان است و دماغ شان بس دراز، و البته همان ها ، قطعات وجدان شان هم بدجوری گم
شده است ، شاید هم بوده و ما نمی دانستیم . ولی یک چیز را خوب می شود فهمید و آن این که ، اگر هم بوده ، تازگی ها نرم افزار خدا
را بد ویروسی کرده اند این مستکبرین صهیونیست بی دین و ایمان جهانخوار!!!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر