سوال
اسم دیگر بغض بود
که قورتش دادیم
که مرد گریه نمی کند پسر !
انگشت اجازه ی مان را جمع
کردیم
و با یک مشت سوال
به خانه برگشتیم
با دهانی که به سکوت بستگی دارد...
صدای مان
کم/کم
سقوط کرد میان دو کوه
گلوی مان افتاد
گوشه ی سمساری
و جای سیب
اناری بر لبهای مان رسید
که با هر لبخند
ترکی تازه بر می داشت...
هیس!
درس اول ما بود:
هیس!
فاتحه ی پرواز
هیس!
انگشت اجازه
بر سنگ قبر آسمان
هیس
از سینه هایمان
کلاه عمیقی ساخت
.
.
.
کاش کسی
دست در حلقمان می کرد
و بیرون می کشید
پرنده های غیب شده را...
************
به احترام 16 آذر
به خانه برگشتیم
با دهانی که به سکوت بستگی دارد...
صدای مان
کم/کم
سقوط کرد میان دو کوه
گلوی مان افتاد
گوشه ی سمساری
و جای سیب
اناری بر لبهای مان رسید
که با هر لبخند
ترکی تازه بر می داشت...
هیس!
درس اول ما بود:
هیس!
فاتحه ی پرواز
هیس!
انگشت اجازه
بر سنگ قبر آسمان
هیس
از سینه هایمان
کلاه عمیقی ساخت
.
.
.
کاش کسی
دست در حلقمان می کرد
و بیرون می کشید
پرنده های غیب شده را...
************
به احترام 16 آذر
علی اسدالهی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر