۱۳۹۰ آذر ۲, چهارشنبه

این هم از پسرک خلافکار ما......


از ماشین که پیاده شد برود مدرسه ، سِت چهارم بازی والیبال ایران و صربستان تازه تمام شده بود و نتیجه نهایی موکول شده بود به سِت پنجم. با افسوس می گوید: مامان ، کاش موبایلم را آورده بودم . حالا باید از یکی از بچه ها موبایل بگیرم و بقیه بازی را گوش بدهم .
می پرسم : مگر بچه ها موبایل می آورند مدرسه ؟ مگر قدغن نیست ؟
ظاهرا از یکی از بچه ها موبایلش را گرفته و با تدابیر امنیتی شدید و طوری که کسی نفهمد ، گوشی را گذاشته در جیب بغل کاپشن و کلاهش را هم کشیده روی گوش هایش تا هدفون معلوم نباشد و یک گوشه ایستاده به گوش دادن. بازی که تمام شده نصف بچه های حاضر در حیاط مدرسه فریاد شادی سر داده اند و پریده اند بالا و پایین از ذوق پیروزی .
می خندد و می گوید : فکر می کردم تنها من دارم دزدکی کار خلاف می کنم ، نگو نصف مدرسه در حال انجام خلاف دزدکی بوده اند.

۲ نظر:

جيم انور گفت...

یا خلاف ها خیلی کوچک شده اند یا خلافکارها خیلی زیاد. در واقع همه مان را خلافکار کرده اند با همین خلاف های کوچک

Unknown گفت...

نصف مدرسه،چقدر از ملت؟