از ماشین که پیاده شد برود مدرسه ، سِت چهارم
بازی والیبال ایران و صربستان تازه تمام شده بود و نتیجه نهایی موکول شده بود به
سِت پنجم. با افسوس می گوید: مامان ، کاش موبایلم را آورده بودم . حالا باید از یکی
از بچه ها موبایل بگیرم و بقیه بازی را گوش بدهم .
می پرسم : مگر بچه ها موبایل می آورند مدرسه ؟
مگر قدغن نیست ؟
ظاهرا از یکی از بچه ها موبایلش را گرفته و با
تدابیر امنیتی شدید و طوری که کسی نفهمد ، گوشی را گذاشته در جیب بغل کاپشن و
کلاهش را هم کشیده روی گوش هایش تا هدفون معلوم نباشد و یک گوشه ایستاده به گوش دادن.
بازی که تمام شده نصف بچه های حاضر در حیاط مدرسه فریاد شادی سر داده اند و پریده
اند بالا و پایین از ذوق پیروزی .
می خندد و می گوید : فکر می کردم تنها من دارم
دزدکی کار خلاف می کنم ، نگو نصف مدرسه در حال انجام خلاف دزدکی بوده اند.
۲ نظر:
یا خلاف ها خیلی کوچک شده اند یا خلافکارها خیلی زیاد. در واقع همه مان را خلافکار کرده اند با همین خلاف های کوچک
نصف مدرسه،چقدر از ملت؟
ارسال یک نظر