۱۳۹۰ مهر ۲۴, یکشنبه

شراب خورشید...


نگاه به گلدان های پشت پنجره می کند و با تحسین ، دست می کشد روی برگ های حُسن یوسف که چون عروسی شادکام از لذت یک هم آغوشی ، می درخشد در تلالو نور.
چشم هایش می خندد و مهربان می گوید : چه خوب که هر روز صبح  نور را به روی شان باز می کنید .

۱ نظر:

Unknown گفت...

خوش به حال گلدانها که انتهای نیازمندیشان نور و آب و اندکی عشق است