هفته گذشته یک اتفاق بسیار شگفت انگیز برای
چند ساعت هم که شده فضای حقیقی و مجازی را بدجوری به هم ریخت و ما انسان های حقیقیِ مجازی را چنان دچار سردرگمی کرد که حتی زلزله و سونامی حادث شده ی چند ماه پیش ژاپن هم چنین بلاتکلیفی و
آوارگی را نصیب چشم بادامی های آن سرزمین نکرده بود.
صحبت از بروز حادثه اسفبار!!! قطع فیلترینگ است و
اجازه ی چند ساعته ی کمی نفس کشیدن در فضای مجازی آزاد .
از حقانیت داشتن این حق که از ما سلبش کرده اند
و نداریم و نگذاشته اند که داشته باشیم و ادعای
طلبکارانه آقایان از پس گرفتن وهرچه سریعتر به وضعیت فیلترینگ برگرداندن مان که بگذریم ،عکس العمل ما کاربران عزیز در مقابل
این اتفاق نادر بسیار جالب بود و قابل تحلیل وبررسی، که به نظر می رسد می تواند یک
case study فوق العاده باشد برای یک گروه دانشمند و محقق و
جامعه شناس در خصوص حق مسلمی که از یک ملت سلب می شود و وقتی ذره ای یا حتی
ناغافل ، قطره ای می چکد در حلقومشان ، چنان دچار سردرگمی می شوند و دست و پایشان درهم
گره می خورد و توهم ها و تحلیل ها و استدلال های علمی و غیر علمی نقش می بندد در
ضمیر ناخودآگاه هرکس که نگو و نپرس.
و اما آنچه از ضمیر ناخودآگاه ما عزیزان تراوش کرد :
-
دسته اول که اساسا
تابع نظریه دائی جان ناپلئونی هستند، همان اول کار حکم دادند کار، کار ِخودشان است
و می خواهند رد ِما را بگیرند و تا درِخانه های مان بیایند و عنقریب دماری از
روزگارمان درآورند که مرغان آسمان به حال ِمان زار بزنند.
هشدار و زنهار، که بی"وی پی اِن " قدم از قدم برندارید و از جایتان تکان هم نخورید.
هشدار و زنهار، که بی"وی پی اِن " قدم از قدم برندارید و از جایتان تکان هم نخورید.
-
دسته دوم که معتقد به آیین رفیق شفیق گالیورکه آیه
یاس بود و دائم ناله می کرد من می دونم که موفق نمیشیم ، می باشند ، در لحظه ، فتوا دادند که این موضوع ربط به
اینترنت ملی دارد و می خواهند با این کارها مزه ی دهان ما را بفهمند و ما می دانیم
که بدبختیم و بیچاره می شویم و می دانیم که هرگز موفق نمی شویم و ....
-
و اما دسته سوم ، که به قول آن ضرب المثل معروف، به شادی شان شیرینی
می کنند ، بشکن زدند و بالا پریدند که دیدید حال شان را گرفتیم و هکرهای ما آنچنان
برجسته و ورزیده و فرهیخته هستند که کاسه کوزه شان را به هم ریختند و اشک شان را
درآوردند . پس درود بر خودمان.
-
و گروه چهارم ، شروع کرد به نق زدن های معمول ، که بعله
دیگر ، وقتی کار را نسپارند به کاردان ،
همین می شود دیگر . حالا آقایان ادعای مدیریت جهانی هم دارند. وقتی از اداره یک
سیستم به این سادگی بر نمی آیند چه انتظاری هست برای مدیریت یک کشور و دیدید که
چطور بی عرضگی شان معلوم شد ومعین و ... و خلاصه کلی حرف و حدیث که بالاخره نمی فهمیدی
از این بی عرضگی و ناتوانی خرسندند یا ناراضی ؟؟
و گروه پنجم و ششم و هفتم و..... و ....، که
هزاران ایده و عقیده و فرضیه و نظریه از خودشان ارائه فرمودند که دایره ی لغاتش از تصمیم ِکبری می رسید به سلیقه
ی کوکب خانوم و از روباه و کلاغ تا بلندپروازی لاک پشت و وعده های توخالی مرغابی
ها.
مخلص کلام اینکه، وقتی در
مقابل یک حادثه دراین اندازه، کل سیستم فضای مجازی به هم می ریزد و کاربران گرم
و سرد چشیده و تحصیلکرده ی آن، چنین در بلاتکلیفی و سردرگمی غوطه می خورند که خود نیز نمی فهمند بالاخره
آزادند و رها یا تحت تعقیب و دربند، و باید بترسند و سکوت کنند یا آزادانه هرچه دل تنگ شان خواست فریاد بزنند ، چه می توان تصور کرد برای روزگاری که شاید،
شاید، در آینده، زبانم لال، گوشم کر، چشممم به در، اتفاقی بیفتد و تَقّی به
توقّی بخورد و هوای تنفسی دمیده شود دردیگر مسائل ممنوعه کشور، ازآزادی
بیان ومطبوعات گرفته تا آزادی اجرای تئاترهای مدرن ونمایش فیلم های بی پروا و آزادی حجاب و روابط میان عزیزان ِ دختر
و پسر در ملاء عام وهزاران آزادی دیگر.
واویلا که چه روز محشری خواهد بود آن روز وچه غوغایی به پا
خواهد شد از آوارگی و بلاتکلیفی و سرگردانی ملت، از هیجانِ سرریزشدن آزادی در روح و
جسم و جان شان . تنها خدا عالم است که آن روز چه چیزها که این چشم ها نخواهند دید و چه حرف ها که این گوش ها نخواهند
شنید.
آیا در آموزش مفاهیم آزادی و تمرین آزاد زیستن و بالا بردن ظرفیت های رهایی و پرواز درهوای آزاد ،
خیلی عقب نمانده ایم و دیر نکرده ایم ؟ آن هم
خیلی خیلی زیاد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر