۱۳۹۰ مهر ۸, جمعه

گناهکار اصلی

رفته ام میدان میوه وتره بار برای خرید کلی پایان هفته . آقای میان سالی که در صف صندوق ، جلوتراز من ایستاده یک چک پول پنجاه هزارتومانی می دهد دست صندوق دار.
پسرک چک پول را زیر و رو می کند و بالا وپایین، که مبادا تقلبی باشد. مرد می گوید: از بانک گرفته ام . تقلبی نیست. کاش برای  بالا کشیدن سه هزار میلیارد تومان هم این قدر وسواس به خرج می دادند.
می گویم : آخه، آقا، این پول صاحب دارد. آن پول که صاحب نداشت مواظب کم و زیاد و درست و تقلبی اش باشد. صاحبش ما بوده ایم که ظاهرا خیلی دل مان به حال خودمان نسوخته است وهیچوقت هم نگران یک قِران و دوزارش نبوده ایم و الحمدالله آنقدر ثروت ملی برباد رفته داشته ایم که این رقم ها به چشم مان هم نیاید.
انگارعمیق ترین حرف دل مرد را گفته ام، طوری آه می کشد و واقعا واقعا می گوید که تمام مردم ایستاده به انتظار نوبت، همراهش می شوند در شکایت و ناله از شرایط موجود.
خانوم مُسنّی که پشت سرِ من است، سر تکان می دهد و می گوید: آقا، از قدیم گفته اند گناه ِ دست های آلوده کمتر از دست هایی است که از همه چیز شسته شده باشد.
راست می گوید ، ما گناهکارتریم . ما که دست از همه چیزمان شسته ایم . خیلی هم گناهکارتر.