۱۳۹۰ اردیبهشت ۴, یکشنبه

خیمه شب بازی بزرگان

در شهر آدم ها ، بعضی ها عروسکند. عروسک های باربی ، عروسک های کماندو، عروسک های دلقک ، عروسک های هیولا ، عروسک های فرشته ، عروسک های شیطان .
در شهر آدم ها بعضی ها عروسکند . عروسک های خیمه شب بازی .
همه ی عروسک ها، داستان های طول و درازی دارند، اما حکایت عروسک های خیمه شب بازی چیز دیگری است.
باربی ها سرگرم می کنند عده ای را و کماندوها دلگرم می کنند عده ای دیگر را . بعضی ها با دلقک ها می خندند و بعضی ها با هیولاها می ترسند . فرشته ها الگوی مهر می شوند و آرامش ، و شیاطین نماد شرارت می شوند و خونریزی .
اما، حکایت عروسک های خیمه شب بازی، حکایت سرنوشت است و دغل بازی ، حکایت قدرت است و پشت هم اندازی ، حکایت شب است و سیاه بازی ، حکایت بند است و بندبازی.
آوخ از وقتی که بندهای این عروسک مفلوک بپیچد دور گردن گرداننده ی مغلوب . 
آوخ از روزی که پندار بازی بنشیند در گفتار بازیچه وعوض شود هر چه جایگاه بازی است و بازیچه .
آوخ از روزگاری که پینوکیوها بر تخت نشینند و به بازی بگیرند نام نامی پدر ژپتوها را . 

۲ نظر:

مهتا گفت...

باید نگاه کرئ که گرگها چطور به جان هم افتاده اند..

علی گفت...

سلام دوست عزیز
ممنون از آهنگی که گذاشته بودی.
مدتها بود که یادش نبودم. :)
موفق باشید