۱۳۹۰ فروردین ۲۱, یکشنبه

وای به حال شهری که نهایت مترو آن صد باشد.

دو سه ساله که بود ، 30 برایش معنای بی نهایت داشت . می پرسیدم : پسرم مامان را چقدر دوست داری ؟ دست هایش را تا آنجا که می توانست از هم باز می کرد رو به آسمان و می گفت: س.......................ی تا.
می پرسیدم : پدر را چقدر دوست داری ؟ دوباره بازوان کوچکش را تا جایی که در توانش بود، باز می کرد رو به آسمان و می گفت : س.........................................ی تا . 
می پرسیدم : صبا را چقدر دوست داری؟ (صبا دخترک کوچکی در مهد کودکشان بود که اول قرار بود عروسم شود و بعد به دلایل کشیدن موی او، از این موهبت محروم گردید و دیگر مورد پسند واقع نشد). دست هایش را کمتر باز می کرد رو به زمین و یواشکی می گفت : س...ی تا . 
میزان کشیده شدن صدای کلمه سی و باز یا بسته بودن دست ها مقیاس اندازه ای بود که شاید فقط من می فهمیدم و خودش . اما هرچه بود سی عظمت بی نهایت را داشت و بزرگی بی انتها را .
حالا مدیر عامل محترم مترو در نشستی با حضور کارکنان شرکت قطار شهری تهران گفته اند : "پرسنل زحمتکش مترو، امیدوارم همانطور که آقای هاشمی را همراهی کردند، بنده هم در خدمت شان هستم. شاید من زبان شما را بهتر بدانم، چون هر کاری شما بگویید من بلدم، از صفر تا صد!"
نمی دانم آقای مدیر عامل صد را رو به آسمان و با دستان گشاده و با صدای بلند گفته اند یا رو به زمین و با دستان بسته و یواشکی . شما می دانید؟؟؟

۱ نظر:

جيم انور گفت...

دستاشو به هم چسبونده و گره کرده. آخه در حال سخنرانی بوده دیگه.صد روهم با اعتماد به نفس رو به حضار گفته
-----
حس می کنم یه مدته خیلی سرت شلوغه. امیدوارم هرچی هست خیر باشه