۱۳۹۰ فروردین ۶, شنبه

معجزه سینما......


می گوید دیروز رفتیم فیلم اخراجی های 3 را دیدیم .
می گویم : ما تحریمش کرده ایم . چرا باید بلیط خرید و پول ریخت به جیب کسانی که قبول شان نداری؟
می گوید : آن ها پول شان را از دولت گرفته اند . پول من و شما برایشان مهم نیست .
می گویم : اولا که مهم است . ثانیا، موضوع فقط پول نیست که ، جمعیت تماشاگر را هم می نویسند به حساب موافقان شان . آن وقت ناخواسته می شوی سیاهی لشگر فیلمی که روی پرده تمام نمی شود و خارج از سالن سینما هم ادامه دارد.
می گوید : من معتقدم هر فیلمی را باید یک بار دید.تازه فیلم خیلی بدی هم نبود. بعضی جاها به خود این ها هم تیکه انداخته بود.
با تعجب می گویم : بد نبود ؟ یعنی خوش تان آمد ؟
با کمی مکث می گوید : نه، خوش مان که نیامد. اما من نمی خواستم بخاطرحرف این وآن فیلم را نبینم، می خواستم خودم به این نتیجه برسم که خوب است یا بد .
می گویم : خوب، حالا خوب بود یا بد؟
شروع می کند به توصیف قسمت هایی ازفیلم و بیان دیالوگ هایی که به نظرش جالب بوده وتند وتیز. اشاره به شوخی های وقیحانه و فحش های بی درو دروازه ای می کند که فقط مجوز پخشش داده می شود به دهنمکی . همانطور که در تعریف هایش پیش می رود می رسد به توهین هایی که نه به شخص خاص که به مردم شده است. احساس می کنم کم کم، رنگ به رنگ می شود از بیان بعضی عبارات، ظاهرا، تازه دارد می فهمد برخی از جملاتی را که شاید به آن ها خندیده هم باشد، مستقیما به خود او مربوط می شده و او را به مسخره گرفته بوده است.
خیلی صبوری می کنم که شنونده اش باقی بمانم و پابرهنه وسط حرف هایش نپرم . تعریفش که تمام می شود می پرسم : خوب ، این توهین ها چقدر ارزش شنیدن داشت که می بایست وقت و پولت را با هم برایش می دادی ؟
جمله ی آخرش دلم را ریش می کند: راستش، از سینما که آمدیم بیرون یک جورهایی حالم بد بود. حس بدی داشتم  مثل کتک خورده ها بودم. گیج و منگ. تا رسیدیم خانه زدم زیر گریه. دلم برای خودم و مردم می سوخت. یک جورهایی تحقیر شده بودم . نه توسط کسی، بلکه احساس می کردم همیشه و توسط همه، به بازی گرفته شده ام در این سال ها. اما حالا که خوب فکر می کنم می بینم  راست می گویی خود فیلم هم به بازی ام گرفته بوده و تحقیرم می کرده در تمام مدت تماشا . راست می گویی ،حالا هم بازی اش را ادامه می دهد با ارائه آمارهای راست و دروغ حضورم به عنوان سیاهی لشگر.
آهی می کشم و می گویم: می دانی مشکل ما مردم در کجاست؟ همیشه بعد از این که به بازی گرفته می شویم تازه می فهمیم چه خبر بوده است پشت پرده. طنز تلخی است زندگی ما . یک کمدی سراسر گریه .

هیچ نظری موجود نیست: