پیر فرزانه
۱۳۹۴ آذر ۲, دوشنبه
یه روز خوب می آد....
دخترک از ماشین پیاده شد و در را به آرامی بست .
پسر از پشت رُل بوق کوتاهی زد و دست تکان داد.
دخترک دستش را برد سمت لبش و برای پسر بوسه فرستاد.
من و پلیس سرچهارراه شیراز به هم لبخند زدیم ، و روز هر چهار نفرمان ساخته شد امروز .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر