پیر فرزانه
۱۳۹۳ بهمن ۱۸, شنبه
دهه نودی ها ....
بعد از دعوای مفصل مادرش، کز کرده یک گوشه و به اشک های خودش توی آینه زل زده .
نگاهش دلم را ریش می کند، تا مهربانی ام را می بیند بی لحظه ای تردید می گوید : عمه جون، اسبم می شی سوارت بشم ؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر