چنان بوی گنداب لای و لجن می آمد که یک لحظه احساس کردم دیگر نفسم بالا نمی آید. سر بلند کردم که شاید بتوانم به دست باد بازدمی بسپارم و از نفسش دمی بستانم و رها شوم از خفقان تن، که چشمم افتاد به این بیلبورد زیبا که اول خروجی میرزابابایی به بزرگراه ستاری نصب شده است و البته به مناسبت روز مادر.
این بوی بهار است یا بهشت زیر پای تو ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پ ن : البته ناگفته نماند که امروز که دوباره از همان مسیر می گذشتم بوی هیچ چیز نمی آمد ، نه لجن ، نه بهار ، نه بهشت. و صد البته شاید همین که بوی لجن نیاید یعنی بهار است و بهشت !!!!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر