با یکی از این گروههای هنری تئاتر خیابانی قرارداد بسته ایم که در خصوص مصرف بهینه انرژی چند اجرا
در سطح شهر داشته باشد.
جوانک هفته ی پیش رفته توی فضای سبز
کنار دریاچه ی چیتگر و یکباره خودش را انداخته روی چمن ها و دراز به دراز خوابیده.
مردم دانه به دانه که رد می شده اند ایستاده اند به تعجب. بعد پسرک یک دفعه نشسته
و شروع کرده به داد و هوار. تقریبا همه ی کسانی که آن اطراف بوده اند جمع شده اند
دورش، و چند نگهبان هم آمده اند و بالاخره سرو کله ی گروه حراست پارک هم پیدا شده. هم گروهی جوان آمده وسط که چیه؟ چی شده؟ چه خبرته؟ پسرک هم شروع کرده که: دیدی چطور بدبخت شدم،
بیچاره شدم، قبض گاز و برق خانه ام آمده فلان قدر، و حالا چکار کنم؟
و تا رفیقش آمده جوابش را بدهد و وارد مبحث صرفه جویی و درست مصرف کردن و راهکارها بشود، یکی از این پیرزن های شیرزن حاضر در پارک پریده وسط که: آره دیگه ننه ، مملکته درست کردن دیگه. هیچ کی هم نیست به داد این بیچاره ها برسه. ببین چه به روزگار جوان مردم آورده اند که زده به سیم آخر و ....
و تا رفیقش آمده جوابش را بدهد و وارد مبحث صرفه جویی و درست مصرف کردن و راهکارها بشود، یکی از این پیرزن های شیرزن حاضر در پارک پریده وسط که: آره دیگه ننه ، مملکته درست کردن دیگه. هیچ کی هم نیست به داد این بیچاره ها برسه. ببین چه به روزگار جوان مردم آورده اند که زده به سیم آخر و ....
خلاصه کار داشته بالا می گرفته که از پشتِ صحنه ندا آمده رونالدو را ولش ، یکی
این غضنفرو بچسبه.
خلاصه از ما گفتن بود آقایان محترم ، حواس تان باشد مردم بدجوری توی مشکلات غوطه ورند. با هسته ای
یا بی هسته ای یکی به دادشان برسد لطفا.
۱ نظر:
سلام
کلی زحمت کشیدم و نظر گذاشتم ولی قبول نشد !
به هر حال دستتان درد نکند.
ارسال یک نظر