۱۳۹۱ شهریور ۲۱, سه‌شنبه

افسوس از بی رنگی حنا ، حتی ....


معتقدم روزنامه مغرب کمی تند می نویسد و در انتخاب تیترهای صفحه ی اولش کمی جسارت به خرج می دهد.
دو روز پیش روتیتر زده بود :حواشی مقابل حفظ صیانت زانو زد و با فونت درشت تر تیتر کرده بود:    " گشت ارشاد جمع شد "
در نگاه اول این فکر به مغزت خطور می کرد که چه خوب، بالاخره فهمیدند "گشت ارشاد" چاره ی کار نیست ؟ و بعد فکر می کردی لابد چون تابستان رو به پایان است و ازآن جایی که کم کم بادهای پاییزی شروع به وزیدن می کنند و مردم شروع به لرزیدن، گشت هم می رود به استراحت تا با برف زمستان دوباره بیاید پایین برای پارو کردن چکمه های تبرج، اما شرح خبر را که می خواندی تازه می فهمیدی ای بابا چقدر از مرحله پرت بوده ای و اشاره ی خبر به نسخه های ویدئویی فیلم "گشت ارشاد" بوده که به قول آقای سعید جابری انصاری دبیر ستاد حمایت و صیانت از آثار فرهنگی، پس از بازبینی نسخه منتشر شده ی دارای مجوز از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی فیلم در شبکه نمایش خانگی، مشاهده گردیده تخلفاتی در ضمایم و محتوای فیلم وجود دارد که منجر به تصمیم گیری در خصوص جمع آوری نسخه های توزیع شده در تهران و شهرستان ها شده .
روتیتر دیروزش بود: تاکتیک جبهه پایداری برای بازگشت به پاستور و تیتردرشتش : " نبرد فرضی با انحراف "
که همین کلمه " فرضی " بدجوری آدم را یاد دشمن فرضی شب های برره مهران مدیری می انداخت و خیل سربازانی که در نبرد خیالی از دشمن فرضی شکست می خوردند و بعد تو را سخت به فکر وامی داشت در خصوص ربط آن با جبهه پایداری و انحراف و .....!!!!
و امروز رو تیتر زده است: نایب رئیس مجلس از احتمال غافلگیری در خرداد 92 گفت وبا فونت تیتر بولد ، درشت تر نوشته : " تکرار انتخابات 84 "
و من فکر می کنم شاید هم " تکرار انتخابات 88" !!!
می گویم : همین روزها دخلش را می آورند.
معتقد است: بازی خودشان است. با نزدیک شدن زمان انتخابات یادشان به رای مردم افتاده و کمی تیغه های قیچی سانسور را بازتر کرده اند برای احساس نفس کشیدن راحت تر.
من اما هیچ احساس راحتی ندارم وهرصبح با دیدن این روتیترهای ریزتر و تیترهای درشت تر، بیشتر دلم می گیرد از تصور دست و پازدن ها و تقلای نفس کشیدن ها و تلاش زنده ماندن های ماهی کوچک نیمه جانی که با دهانی نیمه باز، بی پناهی هایش را در عمق آب های گل آلود ته یک گودال نیمه خشک نشسته دردل کویر فریاد می زند.
و هرروز بیشتر حسودی ام می شود به حال نهنگ های آزاد و رهایی که در دل اقیانوس های آبی بیکران، شنا را هجا می کنند.
و هرروز بیشتر حسرت می خورم برای تدبیرهایی که زمانی می توانستند حتی الکی، دل های ما را خوش کنند برای لحظاتی در مواقعی!!!

۱ نظر:

صادق گفت...

همین هم‌فکری‌ها و همدلی‌ها و وجود نوشته‌هایی مثل این، مرا شاد می‌کند. فکر می‌کنید کافی نیست؟