۱۳۹۱ تیر ۱, پنجشنبه

تنها صدا و شاید هم کمی شادی .....

Soldati Americani anno 1945 mentre suanano un pianoforte francese MACH DEL 1880
هرکه باشی وهرچه، موسیقی از لحظه ی تپیدن قلب با صدای ضربان می رود توی رگ های جنینی ات و می رقصاند دلت را و با طنین ناقوس و اذان و دعا خارج می شود از تن اَت و می لرزاند وجودت را
هرکه باشی وهرچه، تنها چیزی که برای تمامِ عمر مسحورت می کند، نوای عشق است وآوای مهربانی،حتی اگر سربازی باشی که تا ثانیه ای قبل دستت به خون دلاوری آغشته شده باشد. 
آدم ها می میرند ، لحظه ها می گذرند ، سربازها پیر می شوند ، جنگ ها پایان می یابند.
و  
 " تنها صداست که می ماند" ، همان طور که فروغ گفته .
و شاید هم کمی خاطره از لحظه ای شاد زیستن درعمق یک فاجعه ی بزرگ

۳ نظر:

Unknown گفت...

بسیار زیبا بود بانو

حسینی پور گفت...

سلام
مدت هاست به خاطر فیلتر شدن بلاگر توی گودر می خوانمتان
هنوز هم قلمتان را با وجو تفاوت های دیدگاهمان دوست دارم
کاش این فیلتر ها فاصله نمی انداخت بین نوشته ها و چشم ها...

جيم انور گفت...

و چه قدر اون هایی که معنی لذت بردن از نوا را نمی دانند بی چاره! اند.
...
امیدوارم عمو بیل بیلک ما هم هرچه زودتر از دست غول کنکور به سربلندی رها بشه. ممنونم از احوالپرسی تون؛ نازنین!