۱۳۹۰ دی ۲۶, دوشنبه

به امید جدایی دروغ از جامعه .....

 نهادینه شدن دروغ در جان آدم هایی که مجبورند در یک سیستم حاکمیتی بیمار زندگی کنند، شاید خیلی دور از ذهن نباشد. حاکمیتی که بی اخلاقی در آن حرف اول را می زند و ریا و دورویی در آن همه را آلوده می کند ، از کاندیدای ریاست جمهوری اش که برای جلب رای و نظر مردم ، راست  راست در چشمان رقیب زل می زند و دروغ های خیلی بزرگ تحویل می دهد تا دانش آموزان مدرسه ابتدائی اش که برای توجیه شیطنت های کودکی دست به دامان دروغ می شوند برای مدیر و ناظم  و مادر و پدر . 
سه فیلم آخر فرهادی ، واقعیت زندگی این روزهای ماست . آیینه تمام نمایی از حاکمیت ، سیاست، اقتصاد ، فرهنگ ، جامعه ، خانواده، مدرسه ، اداره ، بازار .
سه فیلم آخر فرهادی عین حقیقت ماست . 
فرهادی در این سه فیلم ، چهره ی عریان و زشت دروغ  را آن چنان می کوبد بر اندیشه ی تماشاگر و تلنگر می زند بر خواب سنگینش ، که اگر تماشاگر منصفی باشد سر برمی آورد و می گوید : ای وای ، این که من هستم . خودِ خودم . 
اگر تا امروز فرهادی را می شد هنرمندی دانست که شاید بعضی های مان را تنها برای لحظاتی از خمار ریا و دورویی  پراند و چشمهای مان را به دنیای ادب و اخلاق گشود ،  اما امروز چهره ی دیگر فرهادی با همان یک جمله اش در مراسم دریافت جایزه ی گلدن گلوب کافی بود که کتمان دروغ بزرگ حاکمیتی باشد که مردمانش را به جهانیان آن گونه می نمایاند که خود دوست می دارد. 
بله آقای فرهادی ، درست فرمودید ، ما مردمانی دوست داشتنی و صلح طلب هستیم .

هیچ نظری موجود نیست: