۱۳۸۹ اسفند ۲۱, شنبه

به پیشواز مهربانی ها .....


روزهای آخرین هفته ی سال از تمام روزهای سال و تمام روزهای عید لذت بخش تر است .همه گویی می خواهند برای یک اتفاق بزرگ آماده شوند. 
یک جورهایی خون می دود زیر پوست شهر. یک جورهایی شادی می نشیند بر لب های رهگذران . یک جورهایی دارا و ندار در رفت و آمدند و در تکاپو.
یک جورهایی ذوق و شوق بچه ها کوچ می کند به دل بزرگترها.
یک جورهایی احساس می کنی قراراست یک اتفاق خوب بیفتد. چیزی بیاید و تمام بدی ها را محو کند و تمام زشتی ها را بشوید و تمام غم های عالم را ، با خود ببرد.
یک جورهایی پنجره ها زلال می شوند رو به آسمان . یک جورهایی ابرها می بخشایند حتی با بغض و گریه .
یک جورهایی مهربانی ریشه می دواند در دل هر چه رُستنی است ، از خاک تا افلاک .
یک جورهایی همه دوست دارند، دوست داشته باشند همدیگر را . یک جورهایی دلسوزی نرم می کند دل های سنگ را .
یک جورهایی قلب ها عاشقانه تر می تپند برای همنوعان . یک جورهایی اشک ها بیشتر می لرزند برای چشمان نگران دیگران .
یک جورهایی افسوس خانه می کند در سینه، که ای کاش می شد یک تنه تمام رنج ها را زدود و تمام غصه ها را پاک کرد و تمام دردها را التیام بخشید و تمام زشتی ها را محو کرد و تمام بدی ها را سوزاند و ای کاش می شد یک تنه ، تمام شادی ها را بارید بر سر دردمندان و تمام محبت ها را افشاند در خانه های دل  بی پناهان و تمام زیباییها را نشاند در گوشه گوشه ی تمام گلدان های کنار تمام باغچه های تمام دنیا.
من این روزهای هفته ی آخر سال را از تمام روزهای زندگی ام بیشتر دوست دارم . من لحظه لحظه ی این روزهای هفته ی پایان سال را زندگی می کنم به راستی .
و با این حساب هر سال هفت روزه می شوم . چون یک شراب کهنه ی هفت ساله . چون یک رفاقت قدیمی هفتاد ساله .
ای کاش می شد تمام روزهای سال این چنین باشیم . ای کاش .
راستی ، شما چند ساله می شوید امسال؟؟؟

۱ نظر:

Mahta گفت...

اگه ایرانی می موندیم شاید لذت هزار برابر بود.. حیف که بادیه نشینان تاراجمان کردند