۱۳۸۹ بهمن ۱, جمعه

ایرانی های مقیم وطن

از این ماشین های مدل بالای خارجی بود . خیلی شیک . دروغ چرا ، اسمش را هم نمی دانستم . با خود فکر کردم از کنارم که می گذرد به نام و مدلش توجه کنم تا بلکه به اطلاعاتم افزون گردد واز قافله تکنولوژی کمتر عقب بمانم . بالاخره نخوردیم نان گندم ، می توانیم که ببینیم دست مردم .چند قدم مانده به من ، کشید گوشه ی خیابان و ایستاد. شیشه را داد پایین و سرش را خم کرد به سمت پیاده رو. فکر کردم لابد می خواهد چیزی بپرسد، سرم را بردم نزدیکتر. آقای متشخص و جاافتاده ای بود با کت و شلواری شیک و کراواتی خوشرنگ وهماهنگ با لباسهایش. از آن تیپ ها که فکر می کردی حتما یک جراح چیره دست در یک بیمارستان فوق مدرن خصوصی است یا یک مهندس قابل با یک دنیا پروژه فوق عالی در یک کشور اروپایی. مکثی کرد و بعد یک کیسه زباله پر از پوست پرتقال و موز و سیب و .... از زیر صندلی کناری اش آورد بالا و با یک نشانه گیری دقیق از همان پنجره باز پرت کرد به سمت مخزن زباله ی شهرداری کنار خیابان. ظاهرا هدف گیری خوبی نکرده بود که کیسه با خش خش و سرو صدا صاف افتاد داخل جوی آب . انتظار داشتم ، حالا که برای انداختن زباله در سطل قدم رنجه نفرموده اند، برای برداشتن کیسه تشریف بیاورند پایین . اما دریغ از خیال واهی. در مقابل چشمان متعجب و منتظر من ، حضرت آقا سری به تاسف چرخاند و گاز داد و رفت . و مرا جا گذاشت با یک دنیا تصوراز زندگی اروپایی یا آمریکایی اش در فرنگ با کلی ادا و اصول مدنیت .
 راستی چرا ما ایرانی ها در ایران تمدن مان آب می رود ؟؟؟

۴ نظر:

سین دخت گفت...

همیشه از این رفتار ناراحت می شم
درک اینکه آشغال رو نباید پرت کرد خیلی سخت نیست اما صد امان ...
خانه نو کردم بانو .

انديشه گفت...

نه همين لباس زيباست....
محيط كه فرهنگي نيست ، آدمها كه فرهنگي نيست ، فرهنگ اصلا مهم نيست ، .... بازم حرفي داريد؟؟؟!!!؟؟؟

خراباتی گفت...

احتمالا یا فراموشکار شده ایم یا خود خواهی و خود پرستی مان درصدش زیاد شده آخر اگر به فکر بقیه هم بودیم آب نمی رفت اون تمدن !آشغالم پیاده میشدن می انداختند توی سطل !

جيم انور گفت...

اسم که آن که آب می رود فرهنگ نیست. ادا است. فقط ادا و ریا است که آن جا به کار می آید و اینجا نه!