۱۳۸۹ بهمن ۱۹, سه‌شنبه

کاش روزی برسد ، پاسبان ها همه شاعر باشند ، پاسبان ها همه عاشق باشند....


معصومانه ایستاده اند اول پله های ورودی ایستگاه مترو پانزده خرداد ِ بازار بزرگ تهران و یکی شان که به اندازه نیم وجب از دیگری بزرگتر است ، فریاد می زند: دماسنج عشق، دماسنج عشق، بدو بیا بخر و کادو بده به عشقِت ، ولنتای مبارک. 
اولی حدود ده سال دارد و دیگری تقریبا دوازده ساله است . چیزی شبیه ساعت شنی در دست گرفته اند که در دو محفظه ی بالا و پایین آن ، دو قلب کوچک شیشه ای قرار دارد و با سرو ته کردن ساعت ، مایعی قرمز رنگ از قلب اولی به قلب دومی می ریزد و برعکس. هنوز از دیدن این ابتکار بزرگ قرن، لبخند رضایت ، مجال نشستن بر گوشه ی لب هایم نیافته ، که یکی شان هراسان رو به دوستش فریاد می زند ، زودباش جمع کن ، جمع کن ، مامورا دارن میان . در یک چشم بر هم زدن ، دماسنج های عشق سرازیر می شوند در یک گونی بزرگ و پسربچه ها پا می گذارند به فرار.
ناخودآگاه یاد شعر سهراب می افتم و روزی که پاسبان ها همه شاعر بودند. و نگاهم خیره می ماند به مامورانی که لابد همه عاشق هستند که این چنین با حرص و ولع ، گونی دماسنج های عشق را یک جا از دست پسرک می قاپند و پرتش می کنند پشت وانت ستاد مبارزه با سد معبر. ولنتای مبارک روی لب های پسرک می ماسد و نگاهی نگران وغمگین می نشیند جای برق چشمهایی که تا چند لحظه ی پیش با شیطنت کودکانه ای، از کلام عشق می درخشید و لابد در دلش قند آب می شد از تصورعاشقانه های دخترک همسایه و قلبش تندتر می تپید از یاد نگاه های معصوم وچهره ی گلگون از شرم او. چشم های بی فروغ و مایوس تا جایی که می شود ، گونی عشق برباد رفته را بدرقه می کند از پشت ماشینی که دورتر و دورتر می شود و پسرک ، گویی از خواب پریده باشد ، ناگهان به خود می آید و شروع  می کند به دویدن پشت سر مامورهای بی انصاف با عجز ولابه  برای باز پس گیری تمامی سرمایه ی بربادرفته عمرش که حالا دیگر دماسنج عشق شده است برای دل عاشق از ما بهتران .
آیا روزی خواهد رسید که فقر اجازه دهد ولنتای او هم مبارک باشد ؟؟؟ 
.....................
راستی امسال روز ولنتاین مصادف شده است با روز دوشنبه 25 بهمن
پیشاپیش روزتان مبارک باشد . البته مبارک غلام شماست در این روزها . و البته مبارک غلام همه می شود در این چنین روزهایی .

۳ نظر:

Unknown گفت...

ولنتاین شما هم مبارک. ما که غلام نداریم مبارکش باشد. لابد مبارک غلام شما هست که می گویید.

mahta گفت...

امید.. شاید هنوز نمرده باشد.

جيم انور گفت...

اگر پاسبان ها حتی برای یک روز هم عاشق می شدند که حال و احوال ما این نبود. راستی شما دیگر چرا؟ ایرانی فکر کنیم آن هم از نوع باستانی