۱۳۸۹ دی ۲۸, سه‌شنبه

عشق نارنجی .......

نیمه های آبان که می رسید ، پوتین های سیاه پلاستیکی کفش ملی ، مهمان خانه های ما بچه ها می شد . فرقی نمی کرد دارا باشیم یا ندار. فرقی نمی کرد پدرمان تاجر باشد یا کاسب ، دکتر باشد یا معلم . همه ی بچه ها پوتین هایشان یک شکل بود. نمی دانم امکانات نبود یا تکنولوژی ، که حداقل پدرآمرزیده ها این پوتین ها را در رنگ های مختلف تولید کنند که حق انتخابی باشد و اعمال نظر و سلیقه ای.
در جمع فامیلی،ما چهار پنج دختر بودیم تقریبا هم سن وهم جثه وهم سایز وهم اندازه با شماره کفش های مشابه. و بالطبع وقتی همگی درخانه ای مهمان بودیم که اغلب هم ،خانه ی خانوم جان بود، موقع رفتن ولوله ای بپا می شد از یافتن لنگه های کفش که هر کدام نه جفت شده و منظم چون یک سپاه مقتدر در یک صف که چون لشکری شکست خورده و پریشان ولو بودند در چپ و راست .
پسرعمه جان ازهمه مان بزرگتر بود و باسوادتر. فکرش هم خوب کار می کرد. در عمرش سه چیز را بیش از همه دوست می داشت. شیرینی و سیب و رنگ نارنجی. محبوب ما دخترکان فامیل بود و بر سرش دعوا. با پول توجیبی هایمان برایش یام یام دو ریالی می خریدیم برای دلبری. ابتکار به خرج داده بود و آن روزها که هنوز ما سوادمان به خیلی چیزها قد نمی داد، توی پوتین هایمان با رنگ های مختلف ماژیک نقاشی،علامت ضربدر گذاشته بود تا بتوانیم از هم تشخیص شان دهیم این لنگه های آواره را.
من عاشق رنگ آبی بودم وهمیشه دوست داشتم همه چیزآبی باشد.اما آن روزها هیچ بزرگتری برای انتخاب و خرید لباس و پوشاک نظر ما بچه ها را نمی پرسید و بچه ها هم برخلاف امروزهمیشه راضی بودند ازداشته هایشان.
روزی که پوتین هایم را تحویل گرفتم و دیدم رنگ ضربدرش نارنجی است به اندازه تمام دنیای کودکی ام حرص خوردم ازآبی نبودن علامت ها.
سال ها بعد که بزرگتر شدم و عقل رس تر، تازه فهمیدم آن رنگ نارنجی یک نشانه بوده و نه یک رنگ . اما افسوس که دیگر خیلی دیر شده بود. در جوانی رفت. خدا بیامرزدش . 
........................
پ ن : درجستجوی عکس برای مطلبم در گوگل تایپ می کنم "پوتین پلاستیکی"،عکس آقای پوتین می آید درابعاد و ژست های مختلف .

۱ نظر:

انديشه گفت...

در نوستالژيك نويسي بسيار توانائيد. دست مريزاد